بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

بهراد من

آغاز هفته 37

1390/7/3 14:37
نویسنده : ریحانه
1,338 بازدید
اشتراک گذاری

هووووووووووووووورااااااااااااااااا

شمارش معکوس شروع شده...

پسملی خوجلم نهاااااااایتأ 27 روز دیگه میای...

وای خدا جونم باورم نمیشه؛ من دارم مامان میشم!!

خیلی اتفاق زیبایی در حال وقوعه و من باید تهایت سعیم رو بکنم

تا ازش لذت ببرم.

دیشب داشتم با خودم فکر میکردم که حتمأ دلم واسه این روزا تنگ

میشه...

روزایی که هم گذروندنش سخت بود هم شیرین.

روز شماریا، همش تقویم ورق زدنا...انتخاب اسم...آدمایی که خیلی

حرفا زدن و من فعلأ هیچی نگفتم...کسایی که خواستن به خیال

خوشون من رو بده کنن تا شاید خودشون خوبه بشن؛که نشدن!

                         

خلاااااصه همه این خاطره ها هم قشنگه هم عجیب.

قشنگ به این خاطر که اولین باری بود که تجربه کردمشون و همه

لحظاتش واسم تازگی داشت و عجیب واسه اینکه آدمای اطرافم خیلی

خوب خودشون رو نشون دادن و فهمیدن هر کسی دقیقأ ته دلش

چه خبره.

                            

خدا جونم مرسی که هم منو شایسته مادر شدن دونستی و هم

کمک کردی که من و شو شو آدما رو بشناسیم.

خییییلی واسه دیدن پسرم مشتاقم...

همش تو بغلم تصورش میکنم.

(پسر گلم تا مامانی زیادی تو هپروت غرق نشده بیا)

این هفته یه سونو دارم؛ هورااااااااااااا .

                         

چیدن وسایل هم به امید خدا از امشب شروع میشه.

مامانی همه تلاش من تو کل دوران حاملگی آرامش و آسایش

شما بوده و هست.پس شما هم قول بده که وقتی اومدی آقا

باشی و زیاد غر غرو نشی.

   

37 میلیون تا دوست دارم.

37 میلیون بار دورت بگردم یه دونه من.

37 میلیون تا بوس.

          

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان نخودچی (مریم)
3 مهر 90 15:02
سلام ریحانه جونم...
خدارو شکر چیزی دیگه نمونده، به رسیدن لحظه ناب....
ریحانه خیلی مواظب خودت باش...
برات مطالب راجع زایمان تایپ میکنم بعد میفرستم....




عزییییییییییییییییزمی تو مریم جون.
مامانه میکاییل
3 مهر 90 16:35
عزیزم مبارکه
دیگه چیزی نمونده ، واقعان قدره روزهای آخر رو بدون من که حسابی دلتنگشونم ، تا می تونی بخواب که واست رویا میشه ، ممنونم که اینقدر بهم سر زده بودی ، راستی زهره زایمان نکرده ؟؟؟
دوستت دارم دوستم




ای جوووووووووونم ملاحت.
خانمی تو آسمونا دنبالت بودم.
عزززززززززیزززززمی هم تو هم میکائیل.
خاله ی امیرعلی(الهه)
4 مهر 90 1:46
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
منم 37میلیون تا دوستتون دارمو 37میلیون بوووووووووووووووس برای مامان و نی نیه تو راه
نیومده ببین چقدر طرفدار داره این پسملت ریحانه جونم





عزییییییییییییییزمی تو الهه جون.
پسملم خودش جز طرفدارای امیر علیه.
مامان پرهام
4 مهر 90 12:13
سلام. ایشاللا نی نی خوشگل و سالمت رو بزودی توی بغلت می بینی.




ایشالا عزیزم.
تینا
4 مهر 90 16:34
ریحانه جونم سلام ... خیلی خوشحالم که شمارش معکوس شروع شده ... وای که روزای آخر این تقویم ورق نمیخوره مگه نه ؟! واسه من که خیلی دیر میگذشتن ! عزیزم سعی کن به هیچکس فکر نکنی بذار هر چی میخوان بگن و هر کاری میخوان بکنن منم ادمای اینجوری زیاد دورو برمه ............. کاش میشد بعضی آدما رو حذف کرد فدات بشم خوب بخور و خوب بخوابو زیادم به تقویم نگاه نکن




سلام تینا جونی.
عزززززیزززز دلم خیلی ماهی مهربون من.
روی چشم خانمی.
واقعأ دیر میگذره..جدیدأ هم نی نی پسری عادت کرده صبح که میشه تو دلم میدوه اینور اونور.
مامانه میکاییل
4 مهر 90 18:48
سلام گلم
خوبی ؟؟؟ می خوای چجوری زایمان کنی ؟؟
تا می تونی این روزها راه برو و برو استخر خیلی بهت کمک می کنه .
خیلی مواظبه خودت باش
راستی اسمه عسله خاله چی شد ؟؟؟





سلاااااام ملاحت جونم.
اووووووووووومدم.
مامانه میکاییل
4 مهر 90 21:52
سلام عزیزم هر وقت خواستی بزنگ گلم من خوشحال می شم طبیعی خیلی خوبه دیگه بعدش دردسر نداری فقط اوجه سختیش دو سه ساعته بعدش اینقدر راحت می شی که به اون همه درد می ارزه اینکه شوهرت هم پیشته خیلی خوبه اسمی که انتخاب کردی خیلی خوبه منم مثله تو بودم اما دیگه دلو بزن به دریا واسه وزنت هم نگران نباش من 21 کیلو زیاد کردم شده بودم 78 الان شدم 69 تا می تونی راه برو به زایمانت کمک می کنه . خیلی مواظبه خودت باش بوووووووووووووووووس مرسی که به ما سر میزنی
مامان ریحانا
4 مهر 90 22:07
وای چه روزایی یادم که می افته مو به تنم سیخ میشه اما بازم میگم این روزا روزای تکرار نشدنی یه قدرشو بدون
همه وسایلاتو آماده کن تا اگه یه وقت اورژانسی بشه زایمانت مثه من غضه نخوری که ای وای هنوز این کارو نکردم ای وای ....




به روی چشم عزیزم.
ممنونم از راهنمائیت.

ثمين
5 مهر 90 21:46
سلام گلم! ايشاله كه خوبي و خوش! من توي وبلاگم ايده براي سيسموني و جشن تولد و تزيين غذاي كودك دارم اگه يه سر بزنيد خوشحال ميشم. راستي! اگه دوس داريد عكس ني ني خوشكلتونو رو ديوار دنياي نفيس به يادگار نصب كنيد يه سر به اينجا بزنيد: http://2nyaienafis.niniweblog.com/pagegoodnini.php
مامان ریحانا
5 مهر 90 23:34
من براتون یه طومار کامنت گذاشتم پس چراتایید نکردید
مامان گیسو
6 مهر 90 2:47
سلاممممممم عزیزم
امیدوارم به سلامتی زایمان کنی گلمممممم
مبارکهههههههههه
بوسسسسسسس



مرسیییییییییییییییییییییییییی مامان گیسو جونم.
نگين
7 مهر 90 7:41
سلام خوشحالم از اينكه باهاتون آشنا شدم . وب جالب و قشنگي داريد . مواظب مسافر كوچولو باشين . به اميد ديدن عكس مسافرمون توي ني ني وبلاگ . مواظب خودتون باشين
مامان امیرناز
7 مهر 90 12:28
سلام عزیزم منم خیلی روزای بارداری مو دوست داشتم اخه گل پسرم خیلی اقا بود اصلا اذیتم نکرد حتی هیکلمو هم زیاد بهم نریخت متونم بفههمم چقد واسه دیدنش بی تابی ایشالا زودی میام و تولدشو تبرک می گم مواظب خودتون باش بوس




ممنونم عزیزم.
ایشالا...شما هم مواظب خودت و گل پسرت باش.
منامامان الینا
8 مهر 90 12:41
سلام ریحانه جون
منم مثل تو بعضی وقتا دلم .واسه اوایل بارداریم تنگ میشه!!!!
خوب دیگه خانمی چیزی تا خط پایان نمونده امیدوارم این پایان واسه تو و پسملیمون بهترین آغاز باشه

راستی اسم گل پسرمون چیه؟



تشکر عزیزم.
فعلأ اسم قطعی انتخاب نکردم!!

محيا كوچولو
8 مهر 90 21:28
سلام خاله مبارمه انشالله به سلامتي ني ني تون برسه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد