بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

بهراد من

بابایی

1390/4/24 1:01
نویسنده : ریحانه
613 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی جونم امروز یه اتفاق خیلی بد افتاد!!!

داشتیم حاضر میشدیم که بریم خونه مامان شمسی و بابا رضا (مامان بابای بابا) که موبایل بابایی زنگ خورد

و من دیدم بابایی رفت تو خودش،از صبحش دلشوره داشتم و همش به علی میگفتم مواظب باشه.

خلاصه من با کلی کارآگاه بازی فهمیدم که بابا ناصر (بابایی خودم) تو جاده تفرش ماشینش از جاده منحرف

شده و بردنش اراک!!!!

تمام دنیام سیاه شد....

مردم و زنده شدم......

کلا یه 10 دقیقه ای حالی به خود نبودم...

خلاصه زنگ زدم به موبایل بابا ناصر و دیدم یکی دیگه جواب داد...

این یکی از همه بدتر بود...

یادم نیست به اون بیچاره ای که اونور خط بود چی گفتم!

در کل بعد از 2 ساعت دق مرگ شدن فهمیدم که حالشون خوبه و خیلیا رفتن اراک و من دیر فهمیده بودم.

الان که دارم این چیزای غمگین کننده رو واست مینویسم دارن بابا ناصر رو میارن تهران...

فقط دارم مینویسم که زمان بگذره...

شاید بعدأ این متن رو پاک کردم.

دوستای خوبم همه بابامو دعا کنید.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان فرشته
24 تیر 90 14:11
سلام عزیزم ان شاا... به حق امام زمان حالشون خوب می شه
مامان فرشته
24 تیر 90 14:12
عزیزم تو یه مسئولیت بزرگتر داری مواظب پسرت باش
مامان نی نی طلا
25 تیر 90 23:31
خدا رو صد هزار مرتبه هم شکر کنی کمه.خدارو شکر که به خیر گذشته عزیزم
ali moradi
3 شهریور 90 13:25
دوست دارم





ای جانم.
منم دوست دارم مهربون من.
خوش اومدی همسرم عشقم زندگیم.
فریده مامان تانیا
14 شهریور 90 10:25
از وسایل نی نی هم عکس بزارید




به روی چشم.
به محض اینکه چیده شد عکس میگیرم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد