بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

بهراد من

20 روز دیگه...

سلااااام به همه دوستای خوب و مهربون نی نی وبلاگی که مثلشون هیچ جای دیگه نیست.. عزیزای دلم من خیلی وقته که سر نزدم... شرمنده دیر نظرات رو تأئید کردم. دوستای گلم این چند وقت هم خیلی درگیر چیدن سیسمونی پسری بودم هم میتونم بگم خوابم چند برابر شده. هر کدوم از دوستام که نی نی دار شدن رو میبینم همشون میگن تا میتونم بخوابم چون وقتی نی نی بیاد دیگه خواب بی خواب. منم که حرف گوش کن... امشب ایشالا عکسای سیسمونی رو میذارم. درمورد اسم هم یه تصمیمایی گرفتم... اما اول با شوهری مشورت کنم بعد ایشالا بطور رسمی و برای آخرین بار تصمیمم رو میگیرم. هفته پیش میکائیل جونم رو دیدم.... واااااا...
9 مهر 1390

آغاز هفته 37

هووووووووووووووورااااااااااااااااا شمارش معکوس شروع شده... پسملی خوجلم نهاااااااایتأ 27 روز دیگه میای... وای خدا جونم باورم نمیشه؛ من دارم مامان میشم!! خیلی اتفاق زیبایی در حال وقوعه و من باید تهایت سعیم رو بکنم تا ازش لذت ببرم. دیشب داشتم با خودم فکر میکردم که حتمأ دلم واسه این روزا تنگ میشه... روزایی که هم گذروندنش سخت بود هم شیرین. روز شماریا، همش تقویم ورق زدنا...انتخاب اسم...آدمایی که خیلی حرفا زدن و من فعلأ هیچی نگفتم...کسایی که خواستن به خیال خوشون من رو بده کنن تا شاید خودشون خوبه بشن؛که نشدن!              ...
3 مهر 1390

8 ماه و 8 روز

شاه پسر مامان 8 ماه و 8 روزگیت مبارک. ایشالا دیگه تو تاریخ بعدی (یعنی 9 ماه و 9 روز) به صورتت نگاه میکنم و شفاهی تبریک میگم. دووووووووووووست دارم زندگی من.   ...
29 شهريور 1390

آغاز هفته 36 و حرفای بابایی

گل پسرم حسابی داری آقا میشیا....   36 هفتگیت مبارک شاه پسر من و بابایی. خدا تو این هفته یه دوست جون خوب به نام میکائیل بهت داد. هورااااااااااااااااااااااااااااااااا...... میکائیل جونم به دنیا اومد.. کاشکی نی نی ها حرف میزدن اونوقت ازش میپرسیدم تو بهشت شما رو دیده یا نه.   وارد هفته 36 شدیم مامانی. یاد اون اولا که همش هول داشتم به این تاریخا برسم بخیر. دیگه حسابی از اون مامان چاقا شدم. همش در حال خوردنم. اصلأ دلم نمیاد جلوی خودم رو بگیرم. حالا ایشالا اومدی و به قول قدیمیا از آب و گل دراومدی مامانی میزنه کانال ورزش.     الهی من قربون اون دست ...
27 شهريور 1390

تولد بابایی

سلام گل پسرم، امشب تولد بابائیه... هوراااااااااااااااااااااااااااا.... بابایی 26 ساله شده.. نکته جالب اینه که امسال هم مامان زری و بابا ناصر هم مامان شمسی و بابا رضا واسه بابایی تولد گرفتن. یکیش 4 شنبه شب قبل از سفر بابا ناصر و مامان زری بود... یکیش هم دیشب... همه به بابایی یه عالمه کادو دادن به جز من!!!! آخه چیکار کنم منو نمیبره کادو فروشی، میگه هیچی نمیخوام. قناعتی داره این بابایی هااااااااااااااااااااااااااااااا. اما فردا خودم با رویا میرم واسش یه عطر خوش بو میخرم آخه طفلکی عطرش تموم شده اما به روی خودش نمیاره. میدونی چرا بابایی اینجوری شده؟؟ .. واسه شما!! ...
25 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد