بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

بهراد من

رشد ذهنی کودک

كودك از بدو تولد شروع به فهميدن مي كند . روز اول گوش مي كند روز سوم وقتي كه با او صحبت مي كنيد گوش مي دهد و واكنش نشان مي دهد. روز نهم چشمانش به سمت صدا حركت مي كند.روز چهاردهم مادر خود را مي شناسد.روز هيجدهم صدا در مي آورد و روز بيست وچهارم با شنيدن صداي مادر دهان خود را تغيير شكل مي دهد.براي پرورش رشد ذهني كودك در اين مرحله به نكات ذيل توجه داشته باشيد : 1. كودك از فاصله 25 سانتي متري قادر به ديدن اشياء رنگي مي باشد .بنابراين اشياء رنگي يا انگشتان خود را درهمين فاصله براي او تكان دهيد . 2 . سعي كنيد كودك تمام علايم و حركات را ببيند . 3. حواس كودك را تحريك كنيد . ٤. با كودك صحبت كنيد و براي او آواز بخوانيد . ...
7 تير 1390

ماه عسل مامان بابا

یزدان جونم مامانی و بابایی بعد از عروسیشون رفتن مشهد اونجا با هم دعا کردن خدا بهشون یه کوچولوی خوشگل و سالم و صالح بده. ما فکر نمیکردیم شما اینقده زود بیای . امشب با بابایی تصمیم گرفتیم اولین سفرمون با شما مشهد باشه. این عکس مشهد مامان باباست، ایشالا عکس بعدی ٣تایی میشه.   ...
6 تير 1390

مادر شدن سخته...

خدایا روزارو زودتر جلو ببر تا این مدت باقیمونده هم به سرعت طی بشه. دیگه واسه دیدن کوچولوم صبر ندارم. هر بار که تو شکمم تکون میخوره با خودم میگم کی میشه به دنیا بیاد ببینم دستاش پاهاش صورتش چه شکلیه. الان که احتمالا شبیه فرشته هاست حسرت به آغوش کشیدن پسرم به دلم مونده. خوش به حال مامانایی که نی نیشون به دنیا اومده. یعنی ممکنه نی نی هم دلش بخواد زودتر به دنیا بیاد؟؟ خیلی جالبه که جنین احساس داره و درباره محیط خازج از رحم یه چیزایی میفهمه اما وقتی بزرگ میشه دیکه هیجی یادش نیست!! کوجولوی من مامانی و بابایی عاااااااااااااااااااااااااشقتن اونم ندیده.         &nb...
6 تير 1390

آغاز هفته 24

دیگه میشه گفت افتادم تو سرازیری و هفته ها راحتترمیگذره؛ نی نی جونی من و بابا علی الان این شکلیه: فدات بشم کوجولوی من آخه چجوری تو اون یه ذره جا راحتی؟؟   ...
4 تير 1390

ب م د

بهترین مامان دنیا! بچه که بودی، تو هم به آلوچه ی دست هم بازی هایت نگاه می کردی که  بگویی: "خوش به حالش! بهترین مامان دنیا را دارد!"؟ مامان تو اجازه نمی داد  آلوچه بخوری. می گفت آلوچه انگل دارد. ما همه بچه هایی بودیم شیفته ی مهربانی مامان های بچه های دیگر، مامان  هایی که نه به خاطر آزاد گذاشتن بچه هایشان (که عقده ای نشوند مثلا)، که  به خاطر بی حوصلگی زیاد به پروپای بچه شان نمی پیچیدند که این را بگو و آن  را نگو. که اجازه می دادند بچه هایشان تا آخر شب ول شوند توی کوچه و  مامان ما، ما را ساعت 6 از توی کوچه جمع می کرد و ظهرها هم اجازه نمی داد  دوچرخه سواری کنیم که "همسای...
3 تير 1390

دلم میخواد زودتر ببینمت

کوچولوی خوشگل من ، پسر قشنگم نمیدونی مامانی چقدر دلش میخواد روی ماهتو ببینه. 4 ماه دیگه مونده ، واسه من که روزارو میشمرم مدت زیادیه اما خوب باید صبر کرد... خیلیا بهم میگن خوابتو دیدن اما من هنوز تو خوابم ندیدمت ؛ شایدم دیدم اما یادم نمیاد. امروز رفتم استخر و کلی ورزش کردم ، اونجا یه عالمه مامان هست که مثل من تو دلشون نی نی دارن. یه سریا نینیاشون از شما بزرگتره و یه سریا هم همسنت هستن. هر وقت میرم شنا آرومتر میشی و کمتر تکون میخوری و منم دلم بیشتر برات تنگ میشه اما خوب اینکه میبینم آرامش داری خوشحالم. خاله رویا خیییلی دوست داره ، روزی 2 بار زنگ میزنه و توصیه های ایمنی رو یادآوری میکنه وقتی هم که پیشمونه همش حواسش به شماس...
30 خرداد 1390

علی بابا جونم روزت مبارک

سلام بابایی جونم.. خوش اومدی به صفحه من . من یه چیزایی از صداهای بیرون میشنوم.... روز پدر یعنی چی بابایی جون؟ مطمئنم که هر چی هست چیز خوبیه و به شما مربوط میشه... من از اونجایی که هنوز نیومده خییییییییییلی شما رو دوست دارم گفتم به همین مناسبت بهتون بگم که خوشحالم شما قراره بابایی من بشین و منم قول میدم پسر خوبی باشم. دوست دارم علی بابایی. روزت پیشاپیش مبارک. (آخه من اسممو آخر نامه چی بنویسم؟ چرا به من اسم نمیدید؟)   ...
30 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد